من...

این وبلاگ توضیحی ندارد...

من...

این وبلاگ توضیحی ندارد...

دلم برای کسی تنگ است...

دلم گرفته بود گفتم بیام و یه چیزی بنویسم ت که یکم سبک شم!

نیستی تا دوباره شب اذیتت کنم و نذارم بخوابی...!

نیستی تا دوباره بخندونمت و تو از خنده اشکت بیاد...!

نیستی تا دوباره سر کامپیوتر نشستن دعوا کنیم...!

نیستی تا با هم بریم بیرون و بخندیم...!

نیستی تا مامان رو اذیت کنیم...!

نیستی تا من باهت حرف بزنم...!

نیستی تا بغلت گریه کنم...!

نیستی تا یک جریان رو ۱۰۰۰ دفعه برات تعریف کنم...!

نیستی تا در مورد علی چیزهای تکراری بگم...!

نیستی تا باهات درددل کنم...!

نه تو نیستی...نیستی چون سر نوشته...چون هر کسی باید یره سر خونه زندگیش اینا حرفاییه که همه میزنن و منم قبول دارم...اما اون سرنوشت لعنتی نفهمید که من هنوز کوچیکم....نفهمید هنوز بهت نیاز دارم...نفهمید با رفتنت از خونه...از تهران...من دق میکنم...نفهمید اگه ۲روز میای پیشم و میری من تا ۱ ماه ناراحتم...تا ۱ ماه وقتی به عکست نگاه میکنم وقتی به بودنت فکر میکنم اشکم میاد چه برسه به اینکه ۳ ماه پیشم بودی...آره نفهمید...هیچکس نفهمید من به تو بیش تر از هوا نیاز دارم...هیچکس نفهمید هیچ چیز نفهمید!!

هیچ وقت هیچکس نفهمید وقتی عکستو نگاه میکنم...وقتی نوشته هات رو میخونم چه تو نت چه رو آینه و کمدم...چه حالی میشم...هیچ وقت هیچکس نفهمید دلیل اینکه همش دلم میخواد تو اتاق تنها باشم و آهنگ گوش بدم چیه...چون دلم میخواد بهت فکر کنم دلم میخواد الان از در خونه بیبای و با سر و صدات اذیتم کنی...هیچ وقت هیچکس نفهمید که من توی ۲ هفته ی آخر به چی فکر میکردم...به این فکر میکردم که تو میخوای بری و این دیوونم میکرد آره هیچکس نفهمید..!

هیچکس نفهمید وقتی همسرت رو میبینی و ذوق میکنی من چقدر خوشحالم...اما بغض راه صدام رو بسته چون میدونم باهاش میری...هیچکس نمیدونه وقتی به عروسیت فکر میکنم چه حالی میشم...چون مطمعنم وقتی عروسی کنی از این بیشتر بینمون فاصله میوفته!

هیچکس درکم نمیکنه...حتی مامان که وقتی باهاش حرف میزنم میگه بالاخره هرکی باید بره سر خونه زندگیش...باباجان خودم میدونم همه ی اینارو از حفذم اما من نمیخوااااااااااااااااااااام اینارو بشنوم نمیخوااااااااااااام...! هیچکس هیچ وقت هیچ چیزی رو نمیدونست و نمیدونه!

اینارو ننوشتم که تو  ناراحت شی...فقط نوشتم تا یکم خالی شم...چون وقتی مینویسم میتونم راحت گریه کنم چون فقط مینویسم!!

و همیشه میدونی که واست آرزوی خوشبختی میکنم...دوست دارم!

کاش زمانیکه دلم را به پرواز در آوردی

لحظه ی زندگی در قفس را برایم زمزمه میکردی

تا بدانم بعد از رفتنت اینچنین تنها میشوم!

برو خوش باش فکر نکن به حرفای من

چند خط گله بود هه بیخیاله من!


از دست تو نیست دل من از گریه پره

مثل تو طاقت نداره...واسه تو هردم میباره

دیگه اشکای من طاقت موندن ندارن

نباشی بی تو باز میمیرن میریزن

بی تو هردم میبارن

تو تموم دنیامی

تو تموم حرفامی!!